در حال نوشتن...

متن مرتبط با «در شوره زار» در سایت در حال نوشتن... نوشته شده است

شوره زار

  • بیدار شدم ولی چشمانم باز نشد... انگار  چشمانم رو گِل گرفته بودن به تکاپو افتادم چشمانم را با انگشتانم شخم زدم. کم کم باز شد   و فهمیدم دور تا دور مژه هایم را شوره زاری تشکیل داده .   یادم آمد که با گریه خوابیدم واین شوره زار، ساعتی قبل ، بستر اشکهای من بوده.                                 راستی ... « او » اصلا به دل ِ من بدهکار نیست؟,شوره زار زندگی,شوره زار,شوره زار چیست,شوره زار مهرگان,شوره زار به انگلیسی,پری شوره زارها,شعر شوره زار,در شوره زار,زمین شوره زار,تئاتر شوره زار ...ادامه مطلب

  • در هم نوشت

  • ۱_به پدرم زنگ زدم...گفتم بیا پیشم و با گریه، کلی گلایه کردم... پدرم پشت تلفن گریه کردن... گفتن میام حتما میام پیش دخترم... منتظر اومدنشونم.   ۲_ مشهد رفتنم کنسل شد. با خودم فکر کردم اگه الان برم شاید برا قرار همیشگی ام کمی لنگ بزنم. ان شاءلله تحمل میکنم که تاسوعا و عاشورا اونجا باشم.   ۳_ جواب به دو تا کامنت: ____ خدا بهتون صبر و توان و طاقت بده. امتحان سختیه... عبور کن خانم ... توش نمون.. و ...   پاسخ من: عبور از کی ؟ از چی؟  از کجا؟   وسط راه من...و دقیقا سر راه من...« او » نشسته . عبور از « او » ؟؟؟ محاله... عبور از « او » نه در مرام من هستش و نه در توان من... عبور از « او » مرا به , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها